English    Türkçe    فارسی   

4
3369-3378

  • آخر این اقرار خواهی کرد هین ** هم ز اول روز آخر را ببین
  • Thou wilt make this confession at last. Hark, from the first day do thou behold the last!
  • می‌توانی دید آخر را مکن ** چشم آخربینت را کور کهن 3370
  • Thou canst see the end: do not make blind and old thine eye that sees the end.
  • هر که آخربین بود مسعودوار ** نبودش هر دم ز ره رفتن عثار
  • Whosoever is blessedly a seer of the end will never stumble in wayfaring.
  • گر نخواهی هر دمی این خفت‌خیز ** کن ز خاک پایی مردی چشم تیز
  • Unless thou desire this incessant lying down and rising up (this stumbling on the way), sharpen thine eye with the dust on the foot of a holy man.
  • کحل دیده ساز خاک پاش را ** تا بیندازی سر اوباش را
  • Make the dust of his foot collyrium for thine eye, that thou mayst strike off the head of the blackguards;
  • که ازین شاگردی و زین افتقار ** سوزنی باشی شوی تو ذوالفقار
  • For through this pupilage and this poverty (of spirit), (though) thou be (as) a needle, thou wilt become (a trenchant sword like) Dhu ’l-faqár.
  • سرمه کن تو خاک هر بگزیده را ** هم بسوزد هم بسازد دیده را 3375
  • Use the dust of every elect one as collyrium: it will both burn the eye and do it good.
  • چشم اشتر زان بود بس نوربار ** کو خورد از بهر نور چشم خار
  • The eye of the camel is very luminous because he (the camel) eats thorns for the sake of (increasing) the light of his eye.
  • قصه‌ی شکایت استر با شتر کی من بسیار در رو می‌افتم در راه رفتن تو کم در روی می‌آیی این چراست و جواب گفتن شتر او را
  • Story of the mule's complaining to the camel (and saying), "I often fall on my face when going along, while you seldom do so: why is this?" and the camel's answer to him.
  • اشتری را دید روزی استری ** چونک با او جمع شد در آخری
  • One day a mule saw a camel, since he had been put into a stable with him.
  • گفت من بسیار می‌افتم برو ** در گریوه و راه و در بازار و کو
  • He (the mule) said, “I often fall on my face in hill and road and in market and street.