English    Türkçe    فارسی   

3
1287-1296

  • To the end that thou mayst become able, O Soul, to receive the Light, and that thou mayst behold without veils that which (now) is hidden,
  • تا پذیرا گردی ای جان نور را ** تا ببینی بی‌حجب مستور را
  • And traverse the sky like a star; nay, (that thou mayst) journey unconditioned, without (any) sky.
  • چون ستاره سیر بر گردون کنی ** بلک بی گردون سفر بی‌چون کنی
  • (’Twas) thus thou camest into being from non-existence. Say now, how didst thou come? Thou camest drunken (unconscious).
  • آنچنان کز نیست در هست آمدی ** هین بگو چون آمدی مست آمدی
  • The ways of thy coming are not remembered by thee, but we will recite to thee a hint (thereof). 1290
  • راههای آمدن یادت نماند ** لیک رمزی بر تو بر خواهیم خواند
  • Let thy mind go, and then be mindful! Close thine ear, and then listen!
  • هوش را بگذار وانگه هوش‌دار ** گوش را بر بند وانگه گوش دار
  • Nay, I will not tell (it), because thou still art unripe: thou art in (thy) springtime, thou hast not seen (the month of) Tamúz.
  • نه نگویم زانک خامی تو هنوز ** در بهاری تو ندیدستی تموز
  • This world is even as the tree, O noble ones: we are like the half-ripened fruit upon it.
  • این جهان همچون درختست ای کرام ** ما برو چون میوه‌های نیم‌خام
  • The unripe (fruits) cling fast to the bough, because during (their) immaturity they are not meet for the palace.
  • سخت گیرد خامها مر شاخ را ** زانک در خامی نشاید کاخ را
  • When they have ripened and have become sweet—after that, biting their lips, they take (but) a feeble hold of the boughs. 1295
  • چون بپخت و گشت شیرین لب‌گزان ** سست گیرد شاخها را بعد از آن
  • When the mouth has been sweetened by that felicity, the kingdom of the world becomes cold (unpleasing) to Man.
  • چون از آن اقبال شیرین شد دهان ** سرد شد بر آدمی ملک جهان